|
مطالب سایت جونقان
نويسنده: سجاد بابایی
تاريخ: 18 شهریور 1393
بازديدها: 5 234
حال من بد نیست غم کم میخورم کم کهنه هروز کم کم میخورم آب میخواهم سرابم میدهند عشق میورزم عذابم میدهند خود نمیدانم کجا رفت به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی ها قلبم شکست سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شبه بیداد آمد داد شد عشق اخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه اندیشه ام عشق اگر اینست مرتد میشوم خوب اگر اینست من بد میشوم
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|