Tarahi : Amir Abdolahi
سايت جونقان 27 آذرماه 1391 بارگذاري شد
Support

لوگو سایت


مطالب تصادفي

پیوند ها


  • سایت مدیر
  • تقويم سايت


    <    «  اسفند 1402  »    >
    شیدسچپج
     1234
    567891011
    12131415161718
    19202122232425
    26272829 

    ورود به سايت جونقان


    

    عضويت در سايت
    بازيابي کلمه عبور



    نام کاربری:
    رمز عبور:

    آمار سايت


    آمار مطالب یک ساعت پیش: 0
    امروز: 0
    این ماه: 0
    کل: 155
    کل نظرات: 601
    آمار کاربران یک ساعت پیش: 0
    امروز: 0
    این ماه: 0
    کل: 281
    بن شدگان: 0
    جدیدترین عضو: Qzl
    


    سفر نامه عبد الرحيم کاشانی به منطقه بختیاری
       مطالب سایت جونقان   نويسنده: admin   تاريخ: 18 شهریور 1393   بازديدها: 5 589
    سفر نامه عبد الرحيم کاشانی به منطقه بختیاری و تنگ درکش ورکش

    [فصل سوم] صفحه 69 کتاب خلاصة الأعصار فی تاریخ البختیار( تاریخ بختیاری )
    تالیف علی قلی خان سردار اسعد
    سرزمين بختيارى  ١ 
    چونكه تاكنون كتابى در خصوص تاريخ و چگونگى اين قسمت از دليران كه يكى از طوايف سادۀ آزاد شجاع در آن سكونت دارند از جهت پولتيك و ثروت نهايت اهميّت را داراست تأليف نشده و حتى ذكرى از آن‌كه مفصل و قابل نقل باشد ديده نشده است؛ لهذا آنچه كه مى‌توان در خصوص تاريخ و چگونگى آن نوشت، فقط وضع حاليه ساكنين آن ديار و اخلاق و عادات آنها و طريق زندگانى و جغرافيائى آن مى‌باشد. لهذا نگارنده عبد الرحيم كاشانى كه در سنۀ  ١٣٢٣  ه‍/ ١٩٠۵  م از راه اصفهان به اهواز رفته و خط طويلى از ميانۀ ممالك بختيارى در مدت پنجاه روز طى نموده، خالى از مناسبت نمى‌داند كه فى الجمله شرحى از آن را ذكر نمايد.
    در 25 ذيقعدۀ 1323/دسامبر 1905 م كه در وسط زمستان بود، از اصفهان به اهواز، از راه بختيارى با قافله قاطردار كه تنباكو براى شركت رژى اسلامبول موسوم به. . .  ٢ 
    مى‌باشد، توسط ادارۀ لنج اخوان حمل مى‌كردند، عازم شدم. رود زاينده‌رود همه‌جا ديده مى‌شود، گاهى يك فرسنگ از جاده دور است و گاهى قريب به جاده واقع شده [است]. در كنار آن همه‌جا آبادى و دهات پرنعمت و صفا و خوش آب و هوا ديده مى‌شود؛ و از آن جمله محال لنجان است، كه قريب  ١٨٠  پارچه ده بزرگ و كوچك مى‌باشد و غالب زراعت آن از آب زاينده‌رود است، كه مادّه‌هاى بزرگ و كوچك از آن منشعب مى‌شود، زراعت مى‌نمايند و غالبا جاده صاف و هموار است و گاه‌گاهى از دامنۀ تلال تپه‌هاى كوچك كه در راه واقع‌اند عبور مى‌شود و كثرت انهار و جويهاى آب از صافى و هموارى راه مى‌كاهند. كم‌كم جلگه مبدل به ناهموارى مى‌شود و آخرين منزلى كه در جلگه واقع است قريۀ لوئى مى‌باشد كه قريب  ١٠٠٠  نفر جمعيت دارد و ساكنين
    ________________________________________
    1) -نگارش ميرزا عبد الرحيم خان كاشانى در باب بختيارى
     ٢ ) -متن: سفيد.
    70
    آن مخلوط از دهقانيان اطراف اصفهان و بختيارى و غيره مى‌باشد. چونكه غرض ذكر بختيارى و ممالك آن مى‌باشد، لهذا از شرح اين دهات صرف‌نظر نموده بطور مجمل ذكرى از آنها نموده.
    قريب دو فرسنگ از لوئى كه دور شديم به اول كوهستان بختيارى رسيديم. اين دره‌اى كه از آن داخل به كوهستان مى‌شويم موسوم به تنگ دزدان است چونكه از يك طرف منتهى به جادۀ شيراز مى‌شود و هميشه از قديم الايام اشرار ايلات شيراز و لرستان و غيره در اين تنگه به كمين مسافرين و قوافل مال التجاره نشسته و عابرين را از دارائى خود محروم مى‌ساخته‌اند و جلوگيرى در اين مقام كه محل تلاقى چندين طايفه است بسى مشكل بوده و از قديم الايام موسوم به تنگ دزدان شده است. بقدر نيم فرسنگ كه داخل تنگ شديم و كم‌كم راه روى به بلندى نهاد، ديديم قريب سه چهار زرع برف آمده و عبور مشكل شد و راه گاهى صاف و گاهى ناهموار، پست و بلندى دارد. قريب  ۵  فرسنگ راه است از لوئى الى اورجن. قاطرداران اهل اورجن بودند و چون سفر بزرگى كه اقلا دو ماه طول دارد در پيش داشته هشت روز در خانۀ خود اطراق كردند.
    هفته‌جان دهى است بزرگى و قريب 1000 نفر جمعيت دارد. بالنسبه ميوه كم است و عمدۀ حاصل آنجا بيشتر گندم و جو و حبوبات ديگر است. زمستان بسيار سرد است و در تابستان آب و سبزه بسيار دارد. مردم آنجا غالبا زارع و چارپا دارند و معيشتشان از زراعت و حمل‌ونقل از خوزستان و عربستان به اصفهان و غيره مى‌گذرد. هيچ حرفه و صنعتى ديگر ندارند. به‌ندرت گليم و جوال و غيره مى‌بافند. قاطردار ما شخص متمولى بود و قريب 70 قاطر غير از زمين و آب و خانه داشت. اهل اين ده ميل به تحصيل دارند.
    ولى اسباب تحصيل و كسب علوم براى آنها مهيا نيست، لهذا به خواندن و نوشتن خط فارسى قناعت كرده‌اند.
    پس از توقف هشت روز، روز نهم حركت كرديم. پس از اندكى طى مسافت، برف شديدى باريدن گرفت و از سرعت ريزش برف، قوۀ حركت نماند و به منزلى كه مقصود بود نرسيديم و ناچار در بين راه به قريه‌اى كه موسوم به بوجى بود رسيديم.
    اين ده قريب  ٢۵٠  نفر جمعيّت دارد. مردم آن بسيار فقير و پريشان هستند و ابدا حرفه و صنعتى ندارند. تقريبا شش ماه از سال را بيكار هستند، ولى در اين مدت به هيچ شغلى اقدام نمى‌كنند و بقدرى اسباب زندگانى و كسب ناياب است كه اگر بخواهند بخودى خود نمى‌توانند حرفت و صنعتى پيش بگيرند.
    در اطراف و حوالى اين قريه چند قريۀ ديگر هست از آن جمله پيرادمبه كه قريب  ۶٠٠  نفر جمعيت دارد و چند قريۀ ديگر كه ساكنين آنجا ارامنه مى‌باشند و بالنسبه به مسلمين غنى‌تراند، چونكه حكام و ضابط كمتر به ايشان ظلم و اجحاف مى‌توانند بنمايند. اهل اين قريه و كليه بختيارى به اندازه [اى]مردمان ساده و بى‌اطلاع هستند كه هركس به لباس نوكر باب باشد و كلاه او نمدى نباشد، فرض خارجى مى‌كنند و عموما فرنگى و ارمنى مى‌پندارند.
    قريب به غروب وارد اين ده شديم. يك كاروانسرا داشت كه تمام اطاقهاى آن خراب شده و قابل سكنا نبود و از هركس منزل خواستيم گويا وهم داشتند و ما را اجنبى و فرنگى پنداشتند و راه نمى‌دادند و تا نزديك غروب معطل و سرگردان در ميان ده مانده بوديم و برف به شدت مى‌باريد. عاقبت پيرمردى از اهل قريه به منزل خودش ما را دعوت نمود و راضى شد كه از ما پذيرائى نمايد. ولى بعد معلوم شد كه از شدت فلاكت و اضطرار بوده است [كه]ما را به خانۀ خود برد. اين خانه داراى دو «سيخه» يعنى اطاق تنگ گلى تاريك و يك طويله بود، يكى از اين اطاقها متعلق به پيرزنى بود كه مى‌گفت پنج پادشاه به ياد دارم. از قرار معلوم قريب صد و دو سه سال عمر داشت. پيرزنى خندان و خوش صحبت و متعارف و اقوام و آشنا هيچ نداشت و تمام دارائى او قريب  ٧٠ - ٨٠  من گندم بود كه اينها را در زمستان به ساير دهاقين مضطر به قرض مى‌داد و در سر خرمن كيلى  ٢  كيل واپس مى‌گرفت و خوراك او در مدت سال فقط نان خشك بود و واضح است كه چائى و دخانيات هرچند سال هم شايد نمى‌جسته. ميزبان ما هنوز از اين ضعيفه فقيرتر بود، چه مقدارى گندم و آرد از اين عجوزه به عاريت گرفته و خورده و باز از براى قوت لا يموت معطل و مضطر مانده بود و زن و دختر و پسرش تا مدتى كه در آنجا بوديم از ما خدمت مى‌نمودند و ناچار ما هم از ايشان نگاهدارى مى‌كرديم.
    شب اول كه خوابيديم صبح بقدرى برف آمده بود كه در اطاق باز نمى‌شد تا آنكه به زحمت بسيار برف پشت در كه قريب يك زرع بود عقب كردند و در باز شد.4 شبانه‌روز برف خيلى شديد مى‌باريد و پيران ده مى‌گفتند كه 40 سال است چنين برفى ديده نشده است. برف قريب يك زرع و نيم در روى زمين و تمام راهها مسدود شده بود. اهل ده از بودن ما خبردار شدند و هر روز جمعيّت زيادى براى مداوا و تماشاى ما ازدحام مى‌كردند.
    «در اين دهات لرستان و بختيارى طبيب و دوا نيست و بيچاره‌ها هر وقت
    مسافرى عبور نمايد، چند حب يا گنه‌گنه داشته باشد او را طبيب فرض مى‌كنند و هرچه از اين امر ابا و امتناع جويد، از نبودن طبيب و دوا به او ملتجى و متمسك شده و دواى هر دردى را از او مى‌خواهند. من جعبه‌اى از دوا همراه داشتم. امراض ساده مثل زرده زخم و سودا و كچلى و تب نوبه و غيره را معالجه نموده دوا مى‌دادم، لهذا مريد بسيار داشتم و هر روز از صبح تا سه از شب مرا تنها نمى‌گذاشتند» .
    راه بكلى مسدود و ما ناچار هشت روز در اين قريه متوقف شديم. مكاريان كه تا  ۴٠  روز بعد از عيد ديگر از اين راه عبور ممكن نيست بارهاى خود را در خانه گذارده به هفته‌جان مراجعت كردند. من و ميرزا محمد على اصفهانى كه از اجزاء اداره لنج اخوان و همسفر من بود، ناچار بايستى از پى مأموريت خود برويم و نوبۀ پياده رفتن شد. چه زندگانى در اين دهات بسيار صعب است. علاوه بر اين وجوهات و خرجى فقط براى راه همراه داشتيم و اسباب و لوازم سفر خيلى مختصر بود. روز هشتم در اين دهات مجاور بواسطۀ عروسى و غيره از دهات اطراف آمد و شد زياد شده و برف جاده قدرى كوبيده شده بود.
    روز نهم جمعى از سوداگران شوشترى و بختيارى و غيره در اين قريه مجتمع شده و باهم قرار گذاشتيم كه هرطور هست از اين دامنه كه بالنسبه برفش زيادتر است عبور نمائيم و خود را به قلعۀ مامكا به مسافت دو فرسنگ كه ساكنين آن ارمنى هستند برسانيم شايد از آن به بعد برف كمتر باشد.
    اول طلوع آفتاب حركت كرديم. قريب  ٧٠  رأس قاطر و الاغ و اسب و  ٣٠  نفر جمعيّت مسافر بود. تمام پاتوه و كالك بسته در جلو قافله پياده برفها را با پا مى‌فشرديم كه سخت شده قاطرها بتوانند از روى آن عبور نمايند و براى اينكه به قارئين تصديع نداده اين فاصلۀ  ٢  فرسنگ راه را در  ١٢  ساعت پيموديم. در حالتى كه پير و جوان، آقا و نوكر، مكارى و سرنشين، همه تمام اين مدت را مشغول بار باز كردن و بستن، قاطر از برف بيرون آوردن و برف كوبيدن بوديم و مقارن غروب به قلعۀ مامكا رسيديم، به‌طورى كه از شدّت زحمت و تقلاّ، خسته و كوفه كه سر از پا و پا از سر نمى‌شناختيم.
    چند نفر مسلمانانى كه در اين قريه سكنا داشتند، ما را به خود راه ندادند و عاقبت كدخداى ارامنه كه جوان رشيدى به نظر مى‌آمد چه مؤدبانه ما را به خانۀ خود برد و از مهمان‌نوازى و ادب خود و خانوادۀ خود ما را شرمگين ساخت. خانه و منزل بسيار
    نظيف و پاكيزه، ظروف و لباس تميز، ما را پذيرائى نمود و هرچه خواستيم قيمت سيورسات را حتى به اسم تعارف، اشياى يادگارى به او رد نمائيم نپذيرفت. ارامنه در اين ده كليسا و مدرسه دارند و ادب و معرفتشان بيش از دهاقين مسلمين است. متمول آنجا نيز بيشتر است و باهم دوست و با يكديگر همه‌گونه همراهى و مواسات مى‌نمايند. ولى هيكل و وضع زندگانى آنها نيز مثل بختياريهاست.
    صبح ديگر از قلعه مامكا، من و رفيقم ميرزا محمد على تنها با يك قاطر و يك ماديان حركت كرديم. ساير همراهان در اينجا ماندند و گفتند عبور ممكن نيست. آن روز تا غروب به زحمت زياد خود را به دستنا رسانيديم. اين قريه قريب  ٣٠٠  نفر جمعيّت دارد ولى چنانچه سابقا اشاره شد، اهالى اين قراء به حرفت و صنعت خو نگرفته‌اند و بواسطۀ نبودن راه و دور بودن از مصرف اگر زمانى هم صنعتى داشته‌اند به مرور از ميان رفته لهذا شغل مردم فقط زراعت است، آن هم با اسبابهاى ناقص و بى‌علمى، همين‌قدر كه نان خودشان را تهيه كردند ديگر كارى ندارند و اوقات خود را به بطالت مى‌گذرانند و بنابراين فقير و پريشان هستند و تمول آنها منحصر به چند رأس قاطر و گاو و گوسفند است.
    از دستنا تا شلمزار دو فرسنگ است و اين قريه نيز مثل قريۀ قبل است. دو شب در دستنا توقف كرديم. خبر آوردند كه تنگ دركش وركش سخت مسدود شده و از كثرت برف راه عبور نيست. ولى از اين طرف جناب سردار اسعد در جونقان كه قريب يك فرسنگ است تا تنگ منزل داشتند، عدۀ زيادى از دهاقين اطراف را فرستادند كه برف تنگ را رچ بزنند يعنى با پا بكوبند كه بر هم فشرده شود و بشود از روى آن انسان و قاطر عبور نمايد. دهاتيها به ما نصيحت كردند كه راه مسدود است و رفتن امكان ندارد، زيرا كه شماها دو نفر بيش نيستيد و همين‌قدر كه آفتاب از نصف النهار روى به مغرب كند هوا سرد مى‌شود و گاه باشد كه دست و پا را برف بزند [و]ناقص نمايد يا اينكه كليه جان در خطر است؛ ولى اين دوست همسفر ما حالت غريبى داشت. مثلا منزلى كه  ٨  فرسنگ مسافت داشت، قبل از رفتن مى‌گفت من از اين راه عبور كرده‌ام يك فرسنگ چربى است.
    بعد از آنكه طى مى‌كرديم معلوم مى‌شد كه 8 فرسنگ بود، لهذا گفت تنگ دركش وركش يك ميدان كوچكى بيش نيست و آن طرف تنگ، گرمسير و خشك است. خود تنگ هم گرم است و برف نمى‌ماند و مى‌توانيم در يك ساعت عبور نمائيم. من هم كه اول جوانى و هميشه خوش داشتم كه خود را به خطر بياندازم و ابدا ملاحظه و مآل‌بينى در اقدام به
    كارهاى سخت نمى‌كردم، لهذا عازم حركت شديم و اما اولين اشكال آن. است كه خود را به تنگ برسانيم. و در اينجا تقريبا راه صاف و جلگه است؛ ولى قريب يك زرع برف بر روى هم انباشته شده است. دهاقين گفتند كه چون روز آفتاب است روى برفها آب مى‌شود و شب كه هوا سرد شد روى برف آنچه آب شده منجمد مى‌شود و سخت مى‌گردد و تا آفتاب بالا نيامده است ممكن است از روى برف عبور نمود.
    لهذا صبح روز سيم در هنگام اذان در حالتى كه هوا در منتها درجۀ برودت بود برخاسته 1و هركدام مال سوارى خود را برداشته به طرف تنگ روانه شديم. يك خوراك جو براى مالها و قدرى نان و تخم‌مرغ جوشانيده همراه برداشتيم. قريب دو فرسنگ از روى برف راه طى كرديم و همه‌جا راه خوب بود و اشكالى فراهم نيامد و برف از هم در نرفت، تا آنكه آفتاب كم‌كم به ظهر رسيد و حرارت آفتاب به برفها اثر نمود و همين‌طور كه قاطر و ماديان ايستاده بودند چهار دست و پاى آنها فرو رفت و اول اشكال و بدبختى شد. بار آنها را برداشته و دو نفر ما به زحمت زياد از برف بيرون آورديم و در جاى ديگر قرار داديم. هنوز بار بر كول آنها نگذاشته مجددا فرو رفته از دو ساعت قبل از ظهر تا سه ساعت بعدازظهر تمام مشغول همين كار بوديم و چون مسافتى از دستنا دور شده بوديم و برف هم آب شده، ديگر به هيچ‌وجه امكان برگشتن نبود و از اين طرف قريب يك ميل بيشتر به تنگ نمانده بود و ما مى‌خواستيم كه خود را به تنگ برسانيم. چونكه صبح پياده [اى]از ما عبور كرد و گفت: قريب  ٢٠٠  نفر در تنگ مشغول رچ زدن هستند، ولى در اين وقت كه بيش از يك ساعت و نيم به غروب نمانده بود از دور ديدم كه رچ‌زنها از تنگ مثل دفيلۀ سرباز بيرون آمده و به طرف دست چپ رفته و معلوم شد كه به منزل خود جونقان برمى‌گردند و ديگر وقت بيرون ماندن نمانده است.
    من نگاه نااميدانه به طرف آنها نموده هرچه خواستم با دست به آنها اشاره كنم كه به كمك ما بيايند و آواز كنم، ديدم، بعد مسافت مانع است و آنها ملتفت نمى‌شوند. از يك طرف آفتاب به سرعت تمام به طرف مغرب مى‌رود. قدرى با خود تأمل نمودم ديدم اگر اندكى ديگر تأمل نمايم هردو بايد در اين صحرا ترك جان گوئيم بى‌سبب و محققا اگر بمانيم شب را به صبح نخواهيم رسانيد. با رفيق خود قدرى تغيّر نمودم كه تو گفتى من اين راهها را مى‌دانم و نمى‌دانستى و از جهل، من و خود را دچار اين زحمات نمودى.
    الحال وقت درنگ نيست، بايد مالها را گذارد و به زودى خود را به ده رسانيد. از من
    ________________________________________
     ١ ) -متن: خواسته
    اصرار و از او انكار بود و مى‌گفت هرطور هست امشب خود را به تنگ مى‌رسانيم و در تنگ غارهاى بزرگ هست. در يكى از آنها شب را مى‌مانيم و صبح زود برخاسته 1از تنگ عبور مى‌كنيم. ديدم بى‌حاصل است. جعبه لوازم التحرير و يك بسته لباس برداشته ما بقى را گذارده به طرف دهنۀ تنگ روانه شدم كه خود را به جاده كوبيده رسانيده و به زودى خود را به آبادى برسانم.
    قريب  ۵٠  قدم كه دور شدم ترس بر ميرزا محمد على مستولى گرديده صدا زد بايست من هم مى‌آيم. او هم قدرى لباس و غيره از بار برداشته خود را به من رسانيد. در اين حال چون هر لحظه به غروب نزديك‌تر مى‌شد، اضطراب و عجلۀ ما زيادتر مى‌گرديد به اندازه‌اى كه قاطر و ماديان كه تا گردنشان در برف فرو رفته بودند و ما جل و زين و بار آنها را باز كرده بوديم كه آنها را از برف بيرون بياوريم، به همان حال گذاشته رفتيم و آنقدر وقت نمانده بود كه آنها را از برف بيرون بياوريم و بپوشانيم و جو در جلو آنها بريزيم و لوازم سفر را كه روى برفها درهم ريخته بود جمع نمائيم. با خود انديشيديم كه هرچه باشد جان انسان از حيوان عزيزتر است و با سرعت هرچه تمامتر در ميان برف مشغول شناورى بوديم. هريك لوازمى كه براى خود همراه برداشته بوديم، قريب  ۶  من مى‌شد و اين وزن بر وزن خودمان افزوده و برف هم به كلى نرم شده بود تا كمر بر برف مى‌نشست.
    افتان و خيزان خود را به پاى تنگ رسانيديم. يعنى بايد از دامنۀ تپه بالا رفت و داخل در راه شد.
    هيچ‌وقت اين نكته راه را فراموش نمى‌كنم؛ زيرا كه خيلى راه نشيب و بلند بود و ما به زحمت زياد قدرى خود را از اين دامنه بالا مى‌كشيديم كه يك دفعه برف از زير پا سست بود درمى‌رفت و ما غلطان دوباره به پاى اين دامنه مى‌رسيديم و كليه اين دامنه بيش از  ١٠٠  قدم ارتفاع نداشت. ولى متجاوز از نيم ساعت ما را معطّل داشت. بالاخره به زحمت و مشقت خود را بالا كشيديم و داخل جاده كوبيدۀ برف شديم. با وجود اين همه صدمات كه قريب  ١١  ساعت تمام مشغول بوده‌ايم و جز نان خشك و دو سه تخم [مرغ] جوشانده خوراكى نكرده بوديم، حتى آب هم نمى‌يافتيم و در عوض آب هم برف مى‌خورديم.
    در اين حال اكنون كه قريب سه ربع بيش به غروب نمانده است، بارها را بر كول گرفته از ترس جان يورتمه‌كنان مى‌دويديم و حقيقتا نمى‌دانستيم كه از اينجا كه دهنۀ تنگ است
    ________________________________________
     ١ ) -متن: برخواسته.
    تا جونقان چقدر مسافت مى‌باشد. در اين راه همه جا جاده با منتهاى سلسله‌هاى تپه‌ها تلاقى مى‌نمايد. گاهى راه را كج و منحرف مى‌نمايد، بطورى كه ما بيش از  ۵٠٠  قدم جلو خود را نمى‌توانيم ببينيم و هر لحظه اميدواريم كه عقب اين تپه كه در جلو است حتما محل جونقان است. در حينى كه از چمى عبور مى‌كرديم ديديم حيوانى در ميان جاده كوبيده شده كه قريب نيم زرع از سطح برف پائين‌تر مى‌نمود، با كمال شتاب به طرف ما مى‌آيد.
    در اول گمان كرديم روباه است ولى كم‌كم نزديك شد ديديم يك گرگ بزرگى بقدر سگهاى بزرگ شكارى نفس‌زنان و پاى‌كوبان به استقبال مى‌آيد. ما هيچ يك حربه [اى]از براى دفاع همراه نداشتيم، فقط حربۀ من يك قبضه چاقوى جيب است كه قاشق و چنگال هم دارد و حربۀ ميرزا محمد على هم نى قليان است كه همراه خود برداشته ما چندان اعتنائى به جناب گرگ نكرديم، بلكه بر سرعت راه افزوديم و كم‌كم حركت ما حركت حمله شد. گرگ هم همه جا دوان مى‌آمد تا بقدر  ٨  قدم به ما نزديك شد ما با هم گفتيم اگر سست كنيم او دلير خواهد شد و بر ما چيره خواهد گرديد، در صورتى كه او به ما حمله‌ور است ناچار با او گلاويز خواهيم شد. پس بهتر آن است كه ما نيز از ميدان در نرويم و شايد او را با توپ از ميدان بيرون كنيم و حقيقتا همين‌طور است. هر قدر در پيش دشمن، انسان اظهار ترس و عجز نمايد، دشمن چيره‌تر و جسورتر مى‌شود و هيچ‌وقت نبايد با دشمن سستى نمود و ديگر آنكه نبايد جان را ارزان فروخت. ما مى‌توانيم با چاقو و مشت و لگد و دندان هم اگر بر او غالب نيائيم، اقلا به او آزار برسانيم و اگر يكى از پا درآمد ديگرى فرار نمايد. لهذا بى‌باكانه با صداى خشنى به يكديگر در صحرا انداخته به طرف گرگ دوان شديم. سبع ديد كه ما نمى‌ترسيم و به طرف او حمله كرديم، تاب نياورده از جلو جاده بيرون دويده به ما راه داد. همين‌قدر كه ما از او گذشتيم دوباره داخل جاده شد. رو به طرف ما برگشت و نشست. ما قدرى كه دور شديم مجددا به طرف ما روانه شد و قدرى مى‌آمد و قدرى در جاده نشسته ما را تماشا مى‌كرد.
    در اين وقت بقدرى سرما شديد بود دست من كه بسته و جعبه را بر پشت خودم نگاه داشته بودم بى‌حركت ماند. در اين وقت كه قريب به غروب آفتاب است با كوله‌بار خود، گرگ را در ميان جاده گذارده با عجله تمام از ميان جاده كوبيده شده «رچ» به طرف جونقان مى‌دويديم. همين‌قدر اگر بخاطر داشته باشيد كه از وقت اذان صبح حركت كرده‌ايم. پياده در ميان برف اقلا 8 ساعت تمام مشغول بار باز كردن و بستن و قاطر از
    برف بيرون آوردن بوديم و قريب سه فرسنگ راه رفته‌ايم، حال ما را خواهيد دانست كه كوفتگى بدن تا چه اندازه [اى]است. همين‌قدر من ديدم كه به واسطۀ خوردن غذاى نامناسب و زحمات بسيار، حالى قريب به تب عارض شده است. بهرحال افتان و خيزان نيم ساعت از شب گذشته خود را به جونقان رسانيديم.
    در ابتداى آبادى يكى از گماشتگان جناب سردار اسعد در كنار راه ايستاده بود. همين قدر از او خواهش شد كه منزلى براى ما تهيه كند. ما را به منزل پدرزن خويش هدايت نمود. داخل شديم، فورا چائى و غذاى شب را اول حاضر نمود. چون اين شخص از نوكرهاى خاص جناب سردار اسعد بود و سفرهاى مكرر در خدمت ايشان نموده بود، خيلى مهربان و باادب بود. محض ورود از براى نجات قاطر و ماديان و لوازم سفر كه در ميان برف بجا گذارده بوديم فرستاديم. چند نفر از جوانان بختيارى ساكن قريه حاضر شدند ولى گفتند كه  ۵  تومان مى‌گيريم كه برويم قاطر و ماديان و بار آنها را بياوريم. من  ٢۵  قران نقد دادم كه بروند و بقيه را هم بعد از آوردن بدهم. فورا دو تخته گليم و قدرى بوته و هيزم و نان برداشته، هر  ٨  نفر روانه شدند. در اين حال به خيال افتادم كه شرح ما وقع را به جناب سردار اسعد اطلاع بدهم. عريضه نوشتم به محض اطلاع از حال، يكى از گماشتگان را فرستادند در ميان قريه آواز كشيده كه جمعى حاضر شوند و به حكم جناب سردار بروند مال و اسباب را بياورند و نيز خبر دادند كه جناب ايشان، گماشتۀ خود را به پذيرائى ما معين فرموده‌اند و شام و نهار [ناهار]هم بايد از آشپزخانه مخصوص ايشان بياورند و منشى باشى با معلم آقازادگان خود را براى ديدن ما فرستادند، از حال ما مسبوق شده و احوال‌پرسى نموده رفتند.
    اول طلوع آفتاب، دهاقين برگشتند ولى فقط بارها را آوردند و گفتند كه حيوانها بقدرى بى‌حس شده بودند كه ممكن نمى‌شد آنها را بياوريم. قدرى دور آنها آتش كرديم و قدرى نان در دهان آنها گذارديم تا گرم شدند-در اين حدود عادت بر اين است كه چون قاطر و غيره كه برف‌گير شوند گليم و فرش روى برف پهن مى‌نمايند و قاطر از روى فرش عبور مى‌نمايد به اين ترتيب از روى برف مى‌گذرانند-بعد قدرى جو پيش آنها ريختيم و آمديم تا روز قدرى فرش و نمد ديگر با جمعيت برداشته برويم و آنها را بياوريم.
    صبح برخاسته  ١ به خدمت جناب سردار اسعد رفتيم. سردار اسعد شخصى است به
    ________________________________________
    1) -متن: برخواسته.
    سن  ۵٠  الى  ۵۵  با قيافه و سيماى خيلى مطبوع. از تمام خوانين بختيارى با كمال‌تر و دانش دوست‌تر است. آنچه معروف است زبان فرانسه را خيلى خوب تحصيل كرده و مى‌دانند و در ادبيات و تاريخ زحمات كشيده‌اند. خيلى خوش‌مشرب و متعارف و بى‌تكبر و خليق مى‌باشند.
    چند روز قبل از ورود ما يكى از ميرپنجه‌هاى قزاق با  ۵٠  نفر قزاق كه مأمور عربستان و شوشتر بودند وارد شده و بواسطۀ اين برف مانده بودند و مهمان جناب سردار بختيارى بودند. بعد از احوال‌پرسى از هرگونه صحبت به ميان آمد. معلوم شد كه يكى از دانش‌پروران است و از وضع دربار دولت و بى‌قانونى مملكت و هرج‌ومرج سلطنت شكايت داشتند. از مرحوم ميرزا على محمد خان مدير پرورش خيلى تمجيد نموده مخصوصا از روزنامۀ ايشان خيلى توصيف نمودند و گفتند كه روزنامه ثريا و پرورش را تا نمرۀ آخر كتاب نموده‌ام. خيلى مايلم كه عكسى نيز اين وطن‌پرست پرشور داشته باشم. از اين حرف معلوم شد كه اين شخص بزرگوار كه در ميان كوههاى بختيارى داراى اقتدار و تسلط است، برخلاف انتظار و فرض، اغلب در فكر حفظ و ترقى وطن عزيز خود مى‌باشد. چنانچه اظهار داشتند كه مدرسه [اى]به طريق مدارس طهران در جونقان افتتاح نموده، جمعى از اطفال دهاقين را تعليم مى‌نمائيم و تمام مخارج را از كيسه متحمل مى‌شوند و معلم از عربى و فرانسه و رياضى از طهران حاضر كرده‌اند و مى‌خواهند مكان مدرسه را نيز خيلى عالى بنا نمايند.
    از اين معلومات خيلى بر اميدوارى من افزود، واقعا از تمام مطالب مهم‌تر بود. اتفاقا عكسى از مرحوم ميرزا على محمد خان مدير پرورش همراه بود، تقديم شد و مدت  ٩  روز تمام در خدمت ايشان مهمان بوديم و خيلى لطف و مهربانى نمودند و هر روز مقدار زيادى از دهاقين را حكم مى‌كردند از جونقان و دهات اطراف مى‌رفتند و راه تنگ در كش وركش را مى‌كوبيدند كه مسافرين عبور نمايند و راه مسدود نباشد و جمعيت رچ‌زنها قريب  ٢٠٠  نفر بودند كه همه روزه صبح مى‌رفتند و غروب برمى‌گشتند و از اردل كه آن طرف تنگ بود نيز قريب به همين مقدار رچ‌زن همه روز جاده مى‌كوبيدند.
    قريۀ اردل قريب 1000 نفر تخمينا جمعيت دارد و مركز جناب سردار اسعد مى‌باشد.
    عمده مستملكات و سوارهاى شخصى و رعاياى ايشان در اطراف جونقان مى‌باشند و عمارتى بسيار عالى با قلعه و حصار و برج و بارو با عمارات نوساز قشنگ در اينجا بنا كرده‌اند و اهالى جونقان و اطراف آن جناب سردار اسعد را خيلى محترم و واجب-
    الاطاعه مى‌دانند.
    روز دهم گفتند راه تنگ زده شده است و كمى ديگر مانده و امروز تمام مى‌شود و ممكن است عبور نمود. مير پنج قزاقها با  ۵٠  نفر قزاق و عده [اى]از مسافرين و سوداگران شوشترى و دزفولى و لر در جونقان جمع شده بودند. امروز تمام با قريب  ٢٠٠  نفر از دهاقين بختيارى حركت كرديم. تا وسط تنگ راه خوب بود و جاده بالنسبه صاف‌تر و كوبيده‌تر بود. كم‌كم راه سخت شد و مختصر اينكه تا قريب غروب، مكاريان و سواران قزاق با دهاقين بختيارى در جلو قاطرها جاده مى‌كوبيدند. مع هذا جاده سخت تمام نشد و ناچار شب را مراجعت به جونقان نمودند.
    ما و ميرپنج قزاقها چون خداحافظى كرده بوديم ديگر مراجعت نكرديم. در اواسط تنگ چند غار بزرگ هست. هر دسته دو سه نفر رفتيم در ميان يكى از غارهاى كثيف منزل كرديم. ولى پياده‌ها و قزاقان و بعضى از مسافرين مراجعت كردند. آن شب هم خيلى بد گذشت. چونكه [در]اين غارها آب چكه مى‌كرد و زمين آن تمام‌تر و مملو از پهن و كثافت بود و تمام رختخواب و فروش ما تر و كثيف شد.
    صبح زود دوباره اول زحمت شد و قريب  ۴٠٠  نفر از اهل جونقان و اطراف، باقزاقان و مسافرين حركت كردند و مختصر آنكه تا نيم ساعت از شب رفته با زحمت بسيار از تنگ عبور نموديم و به قريۀ كوچكى كه در آن طرف تنگ واقع بود رسيديم. اين طرف تنگ بالنسبه با طرف ديگر گرمسير است و در صورتى كه در آن طرف تنگ از زيادى برف، عبور ممكن نبود، اين طرف تنگ هوا بالنسبه گرمتر بود و در اغلب نقاط بكلى برف آب شده بود و زمين خشك بود. شب را مهمان كدخداى ده بوديم و چون بعضى از دواجات به مثل گنه‌گنه و دواى دندان و غيره به اهالى ده داده و معالجه كرديم خيلى از ما پذيرائى كردند. صبح از اين قريه «بهشتى» حركت كرديم. نيم فرسنگ كه از اين قريه دور شديم به اردل رسيديم.
    اردل قريه‌اى است قريب 700 نفر جمعيت دارد  ١ و مركز جناب شهاب السلطنۀ بختيارى است. عمارت خيلى قشنگ خوبى در دامنۀ تلى ساخته و خيلى خوش‌منظر و دلرباست. هوا نيز از جونقان گرمتر و بهتر است.
    در اين كوهها چون سرد و برف بود و فرصت گردش و امتحان نبود، چيزى كشف نشد ولى در اين كوههاى تنگ و حوالى آن موميائى بسيار يافت مى‌شود و يكى از دهاقين
    ________________________________________
     ١ ) -در صفحه قبل مؤلف جمعيت اردل را تخمينا  ١٠٠٠  نفر نوشته بود. م
    چند جعبه از براى ما هديه آورد.
    لازم است در اينجا اشاره شود كه اين راه بختيارى را در همين اواخر، خوانين بختيارى به مساعدت ادارۀ كمپانى لنج اخوان ساخته‌اند و نقاط صعب العبور آنها را هموار كرده‌اند و عمدۀ تعمير آن از ابتداى تنگ شروع مى‌شود، والا در تابستان هم در اين تنگ عبور بسيار مشكل است و با وجود راه ساخته، سالى چندين قاطر و بار در اين تنگ تلف مى‌شود و از كوه پرت شده به رودخانه‌اى كه در وسط آن جارى است مى‌افتد و براى ساختن اين راه با دو تخته پل كه بعد شرح آن مى‌آيد قريب  ۴۵٠٠٠  تومان خرج نموده‌اند.
    راه اين طرف تنگ نيز غالبا هموار و پست و بلند و دره و ماهور است ولى غير قابل عبور نيست و برف چندان زياد نيست كه مانع عبور باشد.
    از اين حدود به بعد كم‌كم جزو نواحى گرمسير است. مطالب تاريخى و علمى چندان در دست نيست. در اينكه غالب اين نقاط معموره و شهرهاى قشنگ داشته شكى نيست.
    چه در ابتداى زمان، نوع انسان غالبا اين نقاط را براى زندگانى خود اختيار مى‌نموده است؛ زيرا كه از حمله و هجوم ساير طوايف در اين‌گونه نقاط مى‌توانسته‌اند خود را حفظ نمايند و ديگر آنكه لوازم زندگى آن ايام كه عبارت از نباتات و اشجار و آب و سوخت است باغبان طبيعت در نهايت استعداد در اين امكنه مهيّا مى‌نموده است و علوفۀ رمه و حشم كه قيمت عمده و مايۀ زندگى صحرانشينان و اهالى كوهستان است، در اين نقاط در تمام فصول به اندك فاصله از سردسير به گرمسير مهيّا بوده است.
    از اردل به بعد، اطراف جنگل است. در كنار راه تمام جنگل بلوط و ون و غيره مى‌باشد و تا پل عمارت دو منزل است. در سابق اشاره شد كه اين راه را خوانين عظام بختيارى تعمير نموده‌اند. در طى اين خط در دو محل پل آهن زده‌اند و بايد دانست كه هر دو اين پلها، پل ستونى نيست، يعنى آن را با زنجيرهاى مفتولى در دو طرف رودخانه با ميخ‌هاى آهنى بزرگ كوبيده‌اند و هر سال آن را تعمير مى‌نمايند و رنگ و روغن مى‌زنند و تازه نگاه مى‌دارند و پول بليط راه را در اين نقاط يعنى در سر پلها افه مى‌كنند. از جائى كه اين پل را زده‌اند به بعد كليۀ وضع كوهها و جنگلها و طبيعت خيلى باصفا و قشنگ است و مى‌توان گفت اين‌گونه نشيب و فرازهاى بزرگ و جنگلهاى انبوه و مناظر عجيب كه رودخانۀ عظيمى به مراتب بر قشنگى آن افزوده و هر نقطه از آن را به شكلى مخصوص
    جلوه‌گر مى‌نمايد و به واسطۀ تغيير و تبديل منظر، جالب نظر مى‌گردد، خيلى نادر است.
    و آنهائى كه به تماشاى مناظر طبيعى خيلى مايلند اين نقاط را بر هرچه ترجيح مى‌دهند.
    يك طرف آن كوهى انبوه از جنگلهاى سبز و خرم كه به جز درخت چيز ديگر ديده نمى‌شود. گويا به طبقات ابرها رسيده و گذشته و در طرف ديگر در هزارها ذرع عمق دره‌هاى باصفا و دلربا ديده مى‌شود كه انسان از نگاه كردن به خوف مى‌افتد و گاهى در ميان سبزه‌ها و جنگلها آبشارهاى عظيمى كه از پستى و بلندى معبر آب تشكيل يافته از كف آبها كه درهم مى‌غلطند، سفيد به نظر مى‌آيد.
    غالبا در تمام مدت سال در قله اين كوهها برف باقى مى‌ماند، در صورتى كه در پائين، دره‌ها به نهايت گرم است و از همين جا مى‌توان حدس  ١ زد كه ارتفاع هريك تكه 2كوه چقدر است. بعضى از نقاط اين كوهها به اندازه جنگلها انبوه است كه واقعا انسان در شگفت مى‌ماند و افسوس مى‌خورد كه اگر راه‌آهن بود، سالى هزار كرور از اين جنگلها مى‌توانيم فايده ببريم.
    اهالى اين نقاط از تمام قيدهاى اهالى شهر رسته و آزادند و در اين كوههاى بلند و عجيب همان‌طور كه اهالى شهر در خيابان گردش مى‌كنند، به همان سهولت زندگى مى‌نمايند و ديگر آنكه زنان آنها عموما در امر معاش و زندگى و تهيۀ لوازمات حيات خود با مردان خود شريك و سهيم‌اند و برخلاف زنان شهرى مردصفت و بى‌ترس و با كمال عفت و آزادى و خوشخوئى، عمدۀ زحمات حيات را متحمل مى‌شوند. حتى در موقع نزاع و دفاع نيز غالبا با مردان خود همراهى و كمك مى‌نمايند و در وقت حركت و مسافرت از ييلاق به قشلاق و مراجعت به هيچ‌وجه محتاج به مرد نيستند و خود از عهدۀ تمام خدمات و زحمات بستن بار و حمل اثقال و نگاهدارى اطفال و كوچانيدن حشم و رمه، جمع‌آورى آزوقه و تهيه خوراك و دوشيدن گاو و گوسفند و زدن شير و دوغ  ٣ بر مى‌آيند و عموما به نظر مى‌آيد كه مردها دسته‌دسته در چادرى يا پايۀ درختى نشسته مشغول كشيدن قليان و چپق 4وقت را مى‌گذرانند. در صورتى كه زنان شير و ماست و پنير و كره و نان و خورش و لباس و كرباس و گليم و پلاس تهيه مى‌كنند و آنى آسوده نيستند.
    ________________________________________
     ١ ) -متن: حدث
    2) -متن: تيكه
     ٣ ) -متن: دوق.
    4) -متن: چپوق. اسبابى براى دود كشيدن، كه اساسا مركب از لوله‌اى است كه از يك طرف به حقه‌اى متصل مى‌شود. ظاهرا چپق‌هاى اروپائيان لوله‌اى نسبتا كوتاه داشت، پس از ورود توتون به كشور عثمانى، لوله‌اى دراز براى اين اسباب ساختند و آن را چوبوق ناميدند. اين واژه ظاهرا شكل تركى لفظ چوبك (چوب كوچك) است.
    چقدر اين اخلاق طوايف صحرائى و كوهستانى اهالى ايران قابل و لايق تقليد است.
    مقصود آن نيست كه زنان مشغول زحمت باشند تا مردان تنبل و تن‌پرور باشند؛ بلكه مقصود آن است كه نيز زنان نبايد مانند زنان شهرى تن‌پرور و پرگو و بيكاره باشند و جز آنكه بر زحمات مردان بيفزايند هنرى ديگر نداشته نباشند. چقدر قابل تمجيد است خانمى كه بتواند خمير حاضر نمايد و نان بپزد و ماست و پنير و كره و سرشير حاضر نمايد و با اندك سرمايه زندگى از گندم و گوسفند و گاو خود را از احتياج برهاند. هرگاه اهالى صحرانشين و كوهستان ايران قدرى بتوانند تحصيل كنند و خوب و بد دنيا را بفهمند و كمى علومى كه به درد آنها مى‌خورد تحصيل نمايند، بدون اينكه اخلاق شهرستانيها را فرا بگيرند مى‌توانند به قسمى زندگانى خود را منظم و نيكو نمايند كه خوشبخت‌ترين طوايف و ملل باشند. عدم علم و تربيت و كثرت ظلم و اجحاف و استبداد، جوهر ذات آنها را خمود و آتش ذوق آنها را خاموش كرده است. در صورتى كه از حيث مهمان‌نوازى مشهورند حتى حاضرند كه خود گرسنه بمانند و رسيده و مهمان خود را پذيرائى نمايند. از شدت كثرت ظلم و تعدى از ديدن مسافر هم گريزانند، مبادا مأمور ديوان و فرستادۀ خان و ضابط حكمران باشد، براى اينكه همه چيز از ايشان مجانى و بلاعوض مى‌خواهند.
    در اينجا يك مطلب خيلى مهمى به نظرم رسيد و آن اين است كه در تمام قراء و دهات ايران، غالبا زمين و آب فراوان و بيكار افتاده است، ولى بيچاره اهالى آن از همه چيز محرومند. حتى غالبا اهالى دهات ميوه ندارند و سبزى‌آلات جز در شهرها نمى‌بينم.
    من خيلى تعجب مى‌كردم و در هر قريه و دهى كه وارد شديم به اهالى آن توبيخ مى‌كردم كه شما همه بيكار هستيد. آب موجود و زمين مهيا، جهت چيست كه لامحاله قدرى سبزى‌آلات و بقولات براى خود تهيه نمى‌كنيد كه هم خود منتفع بشويد و هم زيادى آن را به مسافرين بفروشيد؟ تا آنكه پيرمرد دهقانى جواب مسكتى داد و ساكتم نمود و گفت: راست مى‌گوئى، اما در صورتى است كه ما را به حال خود بگذارند. چه فايده براى من دارد كه عمر خود را صرف كنم و متحمل زحمت بشوم و حاصل زحمت مرا حاكم و ضابط با كمال تسلط بخورند و حتى خودم را از انتفاع آن محروم سازند و اگر يك دفعه اين كار را بنمايم، زحمت آن بايد موروثى خانوادۀ من بشود. همه‌ساله ضابط و حكام همان را بلاعوض از من مى‌خواهند. آن وقت ملتفت شدم كه جهت كم‌حاصلى و بى‌بهرگى دهات و رعايا چيست.
    خلاصه در اين قسمت مملكت بختيارى يعنى از پل عمارت تا مال امير گويا عالم و طبيعت هنوز به حالت جوانى خود در نهايت طراوت باقى است و چشم انسان از ديدن بلنديها و پستى‌ها و جنگل و آبشارها و نباتات قشنگ به هيچ‌وجه سير نمى‌شود.
    مخصوصا اگر انسان قدرى به علوم طبيعى و طبقات الارض و تاريخ خلقت عالم آشنا باشد و وضع تكوين و انقلاب و سبب ظهور اين كوهها و بلندى و پستى‌ها را بداند و بفهمد. از جمله چيزهائى كه در شب علاوه بر وضع طبيعى مملكت، جالب نظر دقت مى‌شود حشرات عجيب از قبيل كرمك شب‌فروز و انواع پشه‌هاى الكتريك‌دار هستند كه مانند برقهاى كوچك هر لحظه در تاريكى نمودار و مخفى مى‌شوند و آنهائى كه ديده‌اند و با نظر دقت ملاحظه كرده‌اند مى‌دانند چه عرض مى‌كنم.
    مختصرا گردش در اين نواحى، بخصوص در آخر بهار خيلى نافع و روح‌افزاست بخصوص براى اشخاصى كه در بحبوحۀ شهرهاى كثيف پرجمعيّت و مشغله‌هاى غير طبيعى مانند تحرير و صنايع پرفكر و غيره تمام مدت روز را مشغول زحمت هستند و در شب مانند مردان مست از خستگى تن و دماغ از خود بيخبرند، ديدن اين مناظر و نقاط خيلى مفيد و جالب نظر دقت؛ بلكه نمونه‌اى از بهشت موعود است. در نظر آنها در اين جنگلها خرس و پلنگ و يوز [پلنگ]و كبك و درّاج و تيهو و آهو و غيره در نقاط مختلفه يافت مى‌شود.
    در اين حدود از دو سلسله كوه بزرگ عبور مى‌نمائيم: يكى سلسله كوه رودباز يا «بازوفت» و ديگرى كوه «منگشت» و كوه منگشت خيلى بلند است و در بندر ناصريه كه قريب ده منزل از دامنۀ آن دور است و در نهايت گرمى است در وسط تابستان قله‌هاى آن كه مسطور با برف است نمايان و مايۀ حسرت ساكنين آن سامان است. در وسط اين سلسله كوه در كنار راه در نزديكى قلعۀ بازوفت، خرابه‌هاى شهر سوسن قديم هنوز باقى است. پل ثانى در پاى گردنۀ مرواريد واقع است و واقعا جاى غريبى است و غرابت آن اين است كه عموما رودخانه‌ها همه‌جا راه مخصوص دارند و از دره‌هاى ما بين كوهها عبور مى‌نمايند و به نظر مى‌آيد كه عمدا براى آنها راه ساخته‌اند و كوهها هميشه به طورى واقعند كه خيلى ندرتا كوهى مانع عبور آب مى‌شود. ولى در اين نقطه برخلاف معمول دره در دامنۀ اين كوه كه موسوم به گردنۀ مرواريد مى‌باشد تمام مى‌شود و يك كوه ديگر در جلوى اين رودخانه كرند مى‌آيد و غريب آن است كه مرور زمان، آب از ميان كوه راه باز كرده است و ميان سنگ را بريده است و جائى كه يك دماغه از كوه ممتد
    است آب وسط آن را بريده و عبور مى‌نمايد.
    در زمان ساسانيان و زمان آبادى شوش، روى اين دماغه را سدّ بسته بودند و از همين نقطه، از رودخانه كرند عبور مى‌نموده‌اند. حال خراب شده است و در همين اواخر اين نقطه‌اى را كه آب بريده است در روى آن چوب مى‌انداخته و عبور مى‌كرده‌اند، ولى خيلى خطرناك است و در هر سال چندين نفر آدم و حيوان از روى آن پرت شده هلاك مى‌شوند، چونكه رودخانه در اينجا خيلى تنگ است. آب آن بسيار پرزور و احدى نمى‌تواند خود را از آب نجات بدهد. پل در ته گردنه است و گردنه مرواريد خيلى صعب و بلند است و چندين ساعت عبور آن طول مى‌كشد و تمام آن مسطور به اشجار بلوط و ون است. از گردنۀ مرواريد كه سرازير مى‌شويم به قريۀ ده‌دز مى‌رسيم. اين محل نيز به واسطۀ استعداد طبيعى و محل به نظر مى‌آيد كه از خيلى قديم آباد و معمور بوده است و در اطراف آن نيز آبادى بسيار است ولى در تابستان به واسطۀ كثرت مگس و پشه كه به مال [و]رمۀ اهالى مضر است، اهالى اين نقاط كوچيده به ييلاقات مى‌روند و اين جاها از سكنه خالى مى‌ماند.
    از ده‌دز تا مال‌امير دو منزل است و تمام كوه و جنگلهاى انبوه و منظره‌هاى باشكوه است. مال‌امير نيز نقطۀ عجيب و محل غريبى است. اين محل در يك زاويه از كوه منگشت واقع شده است كه از اطراف آن نهرها و چشمه‌هاى آب جارى مى‌شود و چون جلگۀ آن در سه طرف به كوه محدود است آب راه عبور ندارد. لهذا در يك طرف جلگۀ مال‌امير كه تقريبا يك فرسنگ در يك فرسنگ است يك درياچۀ كوچكى تشكيل مى‌دهد و زمين جلگۀ مال‌امير به اندازه‌اى پرآب است كه چادرنشين‌ها در هر نقطه‌اى منزل كرده‌اند يك چاه آب به عمق يك زرع مى‌كنند و از جهت آب آسوده مى‌شوند.
    زمين مال‌امير در اول بهار و اول تابستان به اندازه‌اى سبز و خرم است كه تقريبا در ماه حمل و ثور و جوزا اقلا  ٠٠٠ / ١٠  نفر از ايلات دسته‌دسته هريك چندين روز در اينجا اتراق 1مى‌كنند و قاطر و گوسفند و گاو خود را مى‌چرانند و ابدا فرقى در سبزى و علف آنجا ظاهر نمى‌شود و به واسطۀ كثرت چادرنشين و گوسفند و گاو كه در اينجا غالبا اتراق دارند شير و كره و ماست و پنير بسيار اعلى كه كم مانند آنها ديده شده به اندازۀ فراوان و ارزان و مسافرين عربستان را نعمتى بى‌پايان است.
    خوانين بختيارى در اول ماه حمل، كليتة به اين جلگه مى‌آيند و ساير خوانين نزديك
    ________________________________________
     ١ ) -متن: اوطراق/اطراق

    و ضابط و عمّال ماليات خود را آورده اينجا تسليم مى‌كنند و در ضمن خوانين، اسب و ماديان خود را در اينجا مى‌چرانند و در وقتى كه هنوز در ييلاق برف مى‌بارد، آنها در ميان سبزه و علف چادر زده بدون اينكه محتاج به آتش و لباس زياد باشند به خوشى مى‌گذرانند.
    مال‌امير نيز يكى از بهترين نقاط خاك بختيارى است و فقط عيبى كه دارد رطوبت و پشه زياد است و آثار ابنيه و عمارات قديمه بسيار يافت مى‌شود و در اين موقع خالى از مناسبت نيست كه شرح تاريخى كه در روزنامۀ اطلاع نمرۀ  ١١۵  سال  ١٣٠٢  ه‍/ ١٨٨۵  م درج شده ذكر نمائيم.





    ارسال شده توسط : حجت الله زارع جونقانی

     
     

    نوشته شده توسط : بابک طهماسبی | تاریخ : 24/08/1394 - 23:57


    سلام خسته نباشید بنده یکی از هم استانی های شما هستم و در حال تحقیق در مورد طایفه اولاد حاج علی هستم وبه ما نسل اندرنسل گفته‌اند که حاج علی از مازندران آمده و ابتدا در جونقان ساکن شده و دو زن اختیار نمود یکی بی بی گلاب دختر آخونکار توشمال و یک دختر هم از جونقان و ملا رفیع یکی از چهار پسر حاج علی می باشد و باتوجه به مطلبی که در باره زمین های جونقان نوشته اید که بر خلاف همه جا که ششدانگ است جونقان هفت دانگ است که یک دانگ آن معروف به دانگ ملا رفیع می باشد شاید این موضوع سرنخ خوبی برای تحقیق اینجانب باشد و از حضرتعالی تقاضا دارم باتوجه به اینکه اطلاعات زیادی دارید که در باره جونقان به رشته تحریر درآورده اید در مورد خاص برادر و هم استانی خود را یاری نمایید «بابک طهماسبی»

    پاسخ:



    سلام
    تشریف بیارید شهر جونقان تا چندین نفر از بزرگان شهر را بهتون معرفی کنم تا بتونید اطلاعاتی خوبی در این زمینه کسب کنید

    Email : info@junaghan.ir

    Tell : 09137026518

    با تشکر

    [پاسخ]

     
     

    ارسال نظر
    نام :
    ایمیل :
    • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
      heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
      winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
      worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
      expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
      disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
      joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
      sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
      neutral_faceno_mouthinnocent
    کد امنیتی :
    عکس خوانده نمی شود
    ثبت کد :


     
     

    تصوير منتخب سوم

    تصوير منتخب دوم

    تصوير منتخب اول

    آخرین مطالب


  • آبشار کردی (کردیت) جونقان
  • قبولی های کنکور96 دبیرستان نمونه ترابی مقدم
  • باشگاه فرهنگی ورزشی پولادتن جونقان
  • اطلاعیه کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
  • تقدیمی طرح گرافیکی خبرگزاری جونقان
  • بازدید فرماندار از اجرای طرح CNG شهر جونقان
  • آن مرد باز هم مدرسه می سازد
  • مراسم کلنگ زنی دبستان مهندس نوروز ترابی مقدم
  • هیئت سیدالشهدا کاروان جانثاران کربلا جونقان
  • ترویج گویش و زبان مادری واژه و اصطلاحات
  • تبريك به جامعه ورزشي و پرورش اندام
  • محرم آمد
  • شعر جان جونقان
  • تسلیت به خانواده قاسمی
  • پیشینه تاریخی شهر
  • ایده بسیار جالب
  • اطلاعات مورد نیاز در مورد تصویر
  • پیام تسلیت
  • کاخ سردار اسعد بختیاری
  • شعری از استاد مسعود الگونه
  • کوه شیخ جونقان
  • سجاد مردانی جونقان در المپیک 2016 ریو
  • شعری در وصف خیر مدرسه ساز
  • شعری به مناسبت افتتاحیه موزه مشروطیت جونقان
  • شعر : قصه های خودمونی
  • کنسرت گروه افاق شرق
  • سال نو مبارک
  • شعر : گونه کان: سرزمین خورشید
  • صدور كارت هوشمند ملي
  • مقاله استراتژی انتخابات
  • شعر کُه جهان بین ( به زبان بختیاری)
  • عهدو تفاق
  • نمایشگاه آثارهنری وصنایع دستی معلولین
  • موسسه ی خیریه ی امام حسین (ع) جونقان
  • آیا کتاب ادیب و شاعرشهرمان جناب علیداد رحیمی را خوانده اید ؟
  • گردشگران ایتالیایی در قلعه سردار اسعد
  • خلوت عاشقی ( ایمان جزایری )
  • ایمان جزایری ( رسوایم نکن )
  • جاده باستانی دزپارت
  • سالروز فتح اصفهان و تهران توسط ایل بختیاری
  • شعری در وصف جونقان
  • یاسین امانی پور جونقانی -کسب مقام قهرمانی آسیا
  • مهدی نوروزی جونقانی ملی پوش شهرمان
  • پروژه خیری استخر شنای شهر جونقان
  • طرح تونل جونقان هفشجان
  • تصاویر ارسالی آقای کیانی مقدم جونقانی
  • کنسرت آقای نیکبخت در تهران ( به زودی )
  • نوروز 1394 مبارک
  • کتاب تاریخ وفرهنگ جامع شهرجونقان
  • تقدیمی به سایت جونقان ( خطاطی )
  • شعر زیبای استاد میرزا بیضاء جونقانی با صدای استاد شجریان
  • کنسرت موسیقی ایرانی با صدای یزدان نیکبخت
  • فعال سازی شبکه تلویزیونی دیجیتال در جونقان
  • یلـــدا مبـــارک
  • قهرمانی تیم ملی بدنسازی به مربیگری علی نعمتی جونقانی
  • واکنش جهانبازي به اعتراض قلعه‌نويي
  • يدالله جهانبازي دربي 79 را سوت مي زند
  • سایت شهرداری جونقان بارگزاری شد
  • خدایا حفظ کن این جونقان را
  • طرح هم کدسازی تلفن های ثابت
  • کوچه کوچه دلم پر از غوغاست / هر طرف خیمه عزا برپاست
  • برایم لختی بخند…
  • جنگ شادی
  • مشکلات شهر جونقان به گوش استاندار رسید
  • عملکرد شورای شهر جونقان
  • به خانه مشروطه خواهان خوش آمدید
  • المان مشروطیت
  • عهدنامه فيمابين خان جونقان و بقيه توابع
  • تخت سمنبر
  • تحولات تعداد جمعيت شهر جونقان
  • دعا
  • گوشه ای از زندگی نامه شاعر بزرگ میرزا بیضاء جونقانی
  • مسابقات فوتسال جام فجر
  • زاد گاه من جونقان
  • آلبوم ایرانی تبار استاد یزدان نیکبخت
  • مسابقات ددلیفت در جونقان
  • سعیدزارع ˈرییس هیات فوتبال استان چهار محال و بختیاری شد
  • اجرای زنده یزدان نیکبت
  • شعر آب
  • اشعاری از یزدان نیکبخت
  • اشعار زيباي بختياري
  • تشکر
  • دراین خاک دراین خاک دراین مزرعه پاک به جز عشق به جز مهر دگر چیز نکاریم
  • تصاویر کاندیدای شورای شهر جونقان
  • نامساوی
  • تقدیم به...ننه گونه کان
  • نقشه ماهواره ای شهر جونقان
  • خیمه گاه ویژه ایام محرم ...جونقان
  • اشعار ترکی از شاعر بهنام رستمی
  • اشعار ترکی از شاعر یزدان نیکبخت
  • عاشورا 92 در جونقان
  • تقدیمی به سایت جونقان
  • تصاویری از داوران فوتبال سرشناس جونقانی
  • سفر نامه عبد الرحيم کاشانی به منطقه بختیاری
  • برنامه پاکسازی چشمه صالح
  • *ماه خدا*
  • مطالب و اطلاعت بسیار دقیق وکارشناسی شده جونقان
  • سرمایه گذاری چینی ها در معادن جونقان
  • نامه سردار اسعد پیش از عزیمت به اصفهان
  • مسیح من ! ( شعر)
  • نظراتی که به صورت ایمیل یا پیامک ارسال می شوند
  • گزارشی کوتاه از مرکز نیکوکاری امام علی(ع) شهر جونقان
  • من اهل اینجایم ببین
  • مردم چهارمحال و بختیاری چهارشنبه میزبان رییس جمهوری می شوند
  • به سایت جونقان خوش آمدید
  • تیم فوتبال جونقان دهه ی پنجاه
  • جواب دهی به نظر یکی از بازدیدکنندگان
  • پیش بسوی فرهنگ سازی
  • خصوصیات کاندیدای اصلح شورای شهر
  • شعر ترکی در وصف جونقان
  • جونقان یعنی ...
  • قدمت شهر جونقان
  • چرا جونقان ؟؟؟
  • زبان و گویش مردم شهر جونقان
  • کشـاورزی در شهـر جـونقــان
  • جونقان اولین شهر استان از لحاط قدمت تاریخی
  • شعری در وصف جونقان
  • کشـاورزی در جونقان
  • منابع آب جونقان
  • آب و هوای جونقان
  • پوشاك مردم جونقان
  • آداب و رسوم جونقان
  • چشمه های جونقان
  • شهدای جونقان
  • مبارزات مردم جونقان علیه خوانین
  • ورزش در جونقان
  • حماسه عظيم 9 دي ، تجلي بصيرت ، همت و ولايت
  • بارش اولین برف زمستانی در جونقان
  • شعر
  • جونقان: تبعیدگاه سیب دزدان سلحشور
  • مهد دلیری
  • سال 1393 مبارک باد
  • Basice of NOROUZ:
  • تقدیم به بهترینم...خانم مرادیان...
  • تصاویر تنگ درکش و ورکش جونقان
  • تصاویر چشمه صالح جونقان
  • تصاویر خان اوی جونقان
  • جونقان از نمای کوه شیخ
  • چشمه بلبل (جی پی اس)
  • شهید ایرج بختیاری
  • شعر گرگ از زنده یاد فریدون مشیری
  • از خزیدن تا پریدن
  • خدایا........
  • تونل بهشت آباد جهنمی برای چهارمحال و بختیاری
  • عید سعید فطر بر همشهریان مبارک‬‎ باد
  • جونقان استوار ...
  • تقدیم به سایت جونقان (خانم اسدی)
  • تصاویر دشت جونقان
  • عرض تبریک
  • جمله قصار
  • سرزمین بر باد رفته:
  • سجده بر خاک:
  • بی قرار.......
  • فراخوان شعر ترکی
  • آخرین نظرات

    
      هیچ نظری وجود ندارد